نکته: سلام..از شما دوستانم خواهش میکنم این پست رو با وجود همه مشغله هایی که دارید کامل بخونید!خوندنش خالی از لطف نیست!
علاقه به شخص یا شی وقتی که به اوج شدت برسد به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق
وجود او گردد((عشق)) نامیده میشود.
عشق,اوج علاقه و احساسات است.
ولی نباید پنداشت آنچه که به این نام خوانده میشود یک نوع است,دو نوع کاملا مختلف است.
آنچه از اثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع است و اما نوع دیگر آن کاملا اثار مخرب و مخالف دارد.
احساسات انسان انواع و مراتب دارد.برخی از آنها از مقوله ی شهوت و مخصوصا شهوت جنسی است و از
وجوه مشترک انسان وسایر حیوانات است.با این تفاوت که در انسان به علت خاصی اوج وغلیان زایدالوصفی
میگیرد و بدین جهت نام ((عشق)) به آن میدهند و درحیوان هرگز به این صورت در نمی آید.ولی به هر حال از
لحاظ حقیقت و ماهیت جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست.
از مبادی جنسی سرچشمه میگیرد و به همان جا خاتمه می یابد.افزایش و کاهشش بستگی زیادی دارد به
فعالیت های فیزیولوزیکی دستگاه تناسلی و قهرا به سنین جوانی.با پاگذاشتن به سن از یک طرف و اشباع
و افراز از طرف دیگر کاهش میابد و منتفی میگردد.
جوانی که از دیدن رویی زیبا و مویی مجعد به خود میلرزد و از لمس دستی ظریف به خود میپیچد.باید بداند جز
جریان مادی حیوانی در کار نیست.اینگونه عشق ها به سرعت می آید و به سرعت می رود.قابل اعتماد و
توصیه نیست.خطرناک است.فضیلت کش است.
تنها با کمک عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود میبرد.
یعنی خود این نیرو انسان را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمیدهد اما اگر در وجود آدمی رخنه کرد و دربرابر
نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح فشار آن را تحمل کرد ولی تسلیم نشد.به روح قوت و کمال میبخشد.
انسان نوعی دیگر احساسات دارد که از لحاظ حقیقت وماهیت با شهوت متغایر است.بهتر است نام آن را
((عاطفه)) و یا به تعبیر قرآنی ((مودت)) و ((رحمت)) بگذاریم.
انسان گاهی تحت تاثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار میگیرد.محبوب و معشوق در نظرش احترام و
عظمت پیدا میکند.سعادت اورا میخواهد آماده است خود را فدای خواسته های او بکند.اینگونه عواطف.صفا
و صمیمیت و از خود گذشتگی می آورد.برخلاف نوع اول که از آن خشونت و سبعیت و جنایت برمیخیزد.
مهر و علاقه مادر به فرزند ار این مقوله است.ارادت و محبت به مردان خدا و پاکان نیز از این مقوله است.
این نوع از احساسات است که اگر به اوج برسد همه آثار نیکی که قبلا شرح دادیم بر آن مترتب است.وهم
این نوع است که به روح شکوه و شخصیت و عظمت میدهد.برخلاف نوع اول که زبون کننده است.و هم این
نوع از عشق است که پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر میشود و برخلاف نوع اول که ناپایدار است وصال
مدفن آن به شمار میآید.
در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه ((مودت)) و ((رحمت)) تعبیر میکند واین نکته بسیار عالی
است.اشاره به این است که عامل شهوت تنها رابطه طبیعی زندگی زناشویی نیست.رابطه اصلی صفا و
صمیمیت است نه شهوت که درحیوانات هم هست.
مولوی با بیان لطیف خویش میان شهوت ومودت تفکیک میکند آن را حیوانی و این را انسانی میخواند میگوید:
خشم شهوت وصف حیوانی بود
مهر رقت وصف انسانی بود
اینچنین خاصیتی در آدمی است
مهر . حیوان را کم است.آن از کمی است.
برتراند راسل در کتاب زناشویی و اخلاق میگوید:
((کاری که منظور از آن فقط درآمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد.برای چنین نتیجه ای باید کاری پیشه
کرد که در آن ایمان به یک فرد . با یک غایت نهفته باشد.عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد.کمالی
در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد وکاملا شبیه کاری است که برای پول انجام میدهیم.برای وصول به این
کمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیات او را از آن خود بشماریم))
نکته دیگری که باید تذکر داده شود و مورد توجه قرار گیرد این است که گفتیم حتی عشق های شهوانی
ممکن است سودمند واقع گردد.یعنی در زمینه ی فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف
دیگر.سوز و گداز ها و فشار و سختی هایی که بر روح وارد میشود آثار نیک و سودمندی به بار می آورد.عرفا
در همین زمینه است که میگوین عشق مجازی به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت می گردد و در
همین زمینه است که روایت میکنند:
من عشق و کتم و مات مات شهیدا.
آنکه عاشق گردد و کتمان کند و عفاف ورزد و در همان حال بمیرد شهیده مرده است.
اما این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع عشق با همه فوایدی که در شرایط خاص احیانا به وجود
می آورد. قابل توصیه نیست! وادیی است بس خطرناک.از این نظر مانند مصیبت است که اگر بر کسی وارد شود
و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله کند.مکمل و پاک کننده نفس است.اما مصیبت قابل توصیه
نیست.کسی نمیتواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی مصیبت برای خود خلق کند و یا برای دیگران به
این بهانه مصیبت ایجاد نماید.
چنانکه میدانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فواید مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانه ای از لطف خدا
معرفی شده است.امابه هیچ وجه به کسی اجازه داده نشده است که به این بهانه مصیبتی بقرای خود و یا
دیگران به وجود آورد.
بعلاوه تفاوتی میان عشق و مصیبت هست و آن اینکه عشق بیش از هر عامل دیگری ((ضد عقل))
است.هرجا پا گذاشت عقل را از مسند حکومتش معزول میکند.این است که عقل و عشق در ادبیات
عرفانی به عنوان دو رقیب معرفی میگردند.رقابت فیلسوفان با عرفا_ که آنان به نیروی عقل و اینان به نیروی
عشق اتکا و اعتماد دارند_از همین جا سرچشمه میگیرد.در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت عقل
محکوم و مغلوب شناخته شده است.سعدی میگوید:
نیکخواهانم نصیحت میکنند
خشت بر دریا زدن بی حاصل است.
شوق را بر صبر قوت غالب است
عقل را برعشق دعوی باطل است
دیگری میگوید:
قیاس کردم تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میزند رقمی
نیرویی که تا این حد قدر تمند است و زمام اختیار را از کف میگیرد و به قول مولوی آدمی را همچون پرکاهی
در کف تند بادی به این سو و آن سو میکشد و به قول راسل چیزی است که تمایل به آنارشی دارد چگونه
میتواند قابل توصیه باشد؟!
" برگرفته از کتاب جاذبه و دافعه علی(ع) "
" از استاد مرتضی مطهری "
.: Weblog Themes By Pichak :.