الان تو خونه ما یه اتفاق خیلی جالب افتاد که باعث شد بیام اینجا بگم....
امروز صبح وقتی پای نت نشسته بودم...یهو گوشی مامانم زنگ خورد...
_من: الو سلام...بفرمایید...
_خانومه: سلام...شما در نظر سنجی شبکه MI_TV شرکت کردین...و برنده شدید...لطفا ده دقیقه دیگه تماس بگیرید تا آدرس تون رو یادداشت کنیم...و هدیه رو پست کنیم....
_من: برو بابا....ههه ههه خندیدیم......چه پر رو میگه برنده شدیم میخوان بهمون جایزه بدن...ولی حاضر نیست پول تلفن بده!!!! چ جلافتا...
( اخه قبلا برای اقوام مون اتفاق افتاده بود که از همین طریق سرکارشون گذاشته بودن ... و سرشون کلاه گذاشته بودن!!!!)
***
خلاصه من انگار نه انگار که اتفاق خاصی افتاده همینجور تو نت چرخیدم تا اینکه مامانم اومد طبقه بالا و کارم داشت....
_من: راستی مامان چند دقیقه پیش یه خانومی زنگ زده و اینا منم باور نکردم گفتم برو بابا........
_مامانم: وا راست میگی....!!!!!!؟؟؟ ایول ....هورااااااااااا ...برنده شدیم.....
_من: مامان مگه شما به این شبکه پیام دادین؟؟؟؟؟؟؟
_مامانم: آره امروز صبح بابات با گوشی من تو نظرسنجی یکی از همین شبکه ها شرکت کرد....
_من:....
***
من دوباره زنگ زدم به همون شماره تا ببینم چ خبره....
دوباره همون خانومه با ناز و ادا گوشی رو برداشت.......
_خانومه: الووووووو .........سلااااااااااااااام... ( با ناز خوانده شود....)
_من: ببخشید شما گفتید ده دقیقه دیگه تماس بگیریم...میشه لطفا کامل توضیح بدید جریان چیه؟؟؟؟؟؟
_خانومه:شما در نظرسنجی تلویزیونی ما شرکت کردید برنده یک دستگاه جاروبرقی و کارت هدیه 100هزارتومانی شدید...
ولی باید هزینه پست رو خودتون حساب کنید!!!!!!!!!!!!و اگر 28هزارتومن به حساب ما واریز کنید یک گوشی موبایل هم تحویل تون میدیم...
اگر تمایل دارید که هدیه رو تحویل بگیرید بفرمایید تا شماره حساب خدمتتون بگم......
_من: ببخشید پدرم سرکار هستن اگر اجازه بدید با ایشون مشورت کنم...خدمتتون تماس میگیرم....
***
خلاصه من که مطمئن بودم بابام قبول نمیکنه چون تا حالا با چندین مورد مشابه مواجه شده بودیم که ملت رو سرکار گذاشتن....
خب بابام ظهر اومد خونه و جریان رو تعریف کردیم....
از اونجایی که بابام فوق العاده شیطون و شوخ طبع هست....
تصمیم گرفت که به همون شماره زنگ بزنه ...و کلی سوال پیچ شون کنه ک راست و دروغ شون معلوم بشه...
اگه راست میگن که هورا.....
اگه دروغ میگن و قصدشون کلاه برداریه که ضایع شون کنه...
****
بابام گوشی تلفن رو برداشت...دوباره با همون خانومه حرف زد...جالب که اینبار خانومه حرفایی متناقض اوندفعه زد...
مثلن اینبار جایزه رو ی چیز دیگه گفت....و اینکه گفت که شما باید 100 هزار تومن هزینه پست رو بدید تا ما هدیه رو ارسال کنیم...
بابام هم که باهوش سریع گفت....ئه؟؟؟؟؟؟ اینطوریه؟؟؟ خب اولا اگه جایزه هست شما خودتون پول پست رو بدید...
اگر هم به عنوان تبلیغات میخواین هدیه بدید ....آدرس محل کارتون رو بگید خودمون میایم خدمتتون ...!!!
خانومه هم گفته بوده نه ما با پست قرار داد داریم ...بابام هم میگه همیشه قرداد با پست اینجوری بوده که موقع تحویل بسته هزینه رو حساب میکنن.....
سرتون درد نیارم خلاصه بابام به همین طریق مچ خانومه رو گرفت....
و کلیییییییییی هم بابام دعوا کرد که ینی چی ...میخواین سر ملت همینجوری کلاه بذارید؟؟؟؟اخه بی وجدانی تا چ اندازه....؟؟؟؟؟
روزی به صد نفر زنگ میزنید....اگه حتی دو نفر هم گول بخورن...شما کلی پول به جیب میزنید...........!!!!!!!!!!!
*****
ایندفعه بابام رگ شیطنتش گل کرد....و گفت بیا اذیت شون کنیم....
گوشی تلفن خودش رو برداشت تا با شماره خودش زنگ بزنه.......ولی اینبار صداشو تغییر داد......
_بابام( خیلی جدی ) : الو سلام...شما زنگ زدید بودید همراه من؟؟؟؟؟
_خانومه: بعله ...شما برنده........
( صدای خانومه روی بلندگو بود ...یهو دیدیم خانومه خندش گرفته....یه عده هم از پشت تلفن دارن بلند بلند میخندن....
ینی کاملن معلوم بود که دارن ملتو سرکار میذارن ...خودشون هم دارن میخندن...ولی خبر نداشتن اینبار ما داریم سرکارشون میذاریم...!!!!!!)
_بابام: شماره حساب لطفا......
(خانومه هی خندش گرفته بود و شماره ای نداشت بگه....همش هم به اطرافیانش میگفت هیس هیس....
بعدش هم که گفت ی لحظه صبرکنید تا شماره حساب رو بخونم....یه چندتا عدد الکی گفت...
هر دفعه هم میگفت ببخشید شماره رو اشتباه گفتم از اول بنویسید...
برا اینکه بابام ضایعش کنه گفت میشه دوباره شماره رو بخونید؟؟؟؟؟؟؟ خانومه شما رو فراموش کرده بود.......)
_ بابام: حالا صد هزار تومن کم تون نیست.......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (به حالت طنز گفت...)
_خانومه: اووووممممم....آره خب کمه شما اگه میخواین بیشتر بریزید....... ( چه پر رو........)
_بابام: خب حالا یه سوال ؟؟؟؟ خانوم شما این پول ها رو چطور میخورید؟؟؟؟؟؟؟
_خانومه: ینی چی آقا...
_بابام: ینی چطور از گلوتون پایین میره.......؟؟؟؟؟؟؟؟
وای اینو گفت......دختره یهو جا خورد که سر کار بوده....از اون طرف هم من و مامانم از خنده غش کرده بودیم........
تازه بابام کلی هم مسخرش کرد که انقد پشت تلفن داره ادا در میاره و ناز میکنه........
ینی خیییییییییییییییییلی خنده دار بود که اون طرف ضایع شده هااااااااااااااااا...............
شیوه جدید کلاه برداری شده........والا.......
ولی خداییشش برا ما که خوب بود چون انقدر خندیدیم ک تمام عضلات صورتمون درد گرفت.......
الان باید از این تریبون استفاده کنم و بگم باباجون ایول خیییییییییلی باحال حالشو گرفتی......
حالا جالبه که بابام شماره تلفن شون رو به دوست هاش داد و هر که چند بار زنگ زد ....هرکسی یه جوری سرکارشون میگذاشت...
جالب به همه همین مزخرفات برنده شدید رو تحویل میدادن...
به همه هم میگفت 5 الی 10 دقیقه دیگه خودتون تماس بگیرید......
هرکس دوست داشت میتونه امتحان کنه....و بهشون زنگ بزنه..تا دفعه دیگه از این غلطا نکنن و اینجوری پول مردمو بالا نکشن...
شماره تماس:09109266796
هرکی زنگ زد بیاد اینجا تعریف کنه...
راستی بابام شماره حساب رو یادداشت کرده ک پیگیری کنه که متعلق به کیه...هرکی زنگ زد شماره حساب رویادداشت کنه تا چک کنیم شماره حساب ها یکیه...
یاعلی
حسین جان شرمنده ام که با زبانی پر از گناه اینگونه ندا هم...
لـــبــــیــــــک یـــا حــــســـیــــن....
_به نام آرام دلها
چند روزه هرچی میام مدریت وبم میبینم به لطف بی معرفتی دوستان خرخون(ن ببخشید..درس خون..خخخخ) همه مشغول درس و زندگین و کسی اینورا پیداش نمیشه:دی
هرکی ام اینجاس به دلایلی کامنت خصوصی میذاره...
دیگه داشت حوصلم سر میرفت...
از طرفی تصمیم گرفته بودم این هفته حتی ی لحظه هم به غم و غصه فکر نکن...
اصن چ معنی داره تو این دو روز دنیا همش یه غم فک کنیم؟؟؟؟
به خودم گفتم بابا بیخیال دنیا و آدماش و دل شکستن ها...
دلمو زدم به دریا...
جاتون سبز شبها تا نصفه شب فیلم های خنده دار میبینم...
صبح ها هم تا ظهر خوابیدم ...عصر ها میرم واسه خودم میگردم:دی ( سوز به دل اونایی که درس دارن!!!)
ولی خب ی مشکل وجود داشت...
اینکه هر وقت میومدم نت دلم میگرفت...
از بسکه بروبچ نت همه بیحال و بی حوصله ند....
حالا تصمیم گرفتم که تو دنیا مجازیم هم تغییر و تحول ایجاد کنم...
اول اون قالب مشکی رو که یخورده غمگین بود عوض کردم...
دوم: تصمیم گرفتم این پست رو بذارم و اینجا رو بتروکونم!!!
بچه ها از این به بعد پست های من چت رومه....فقط دوست دارم اینجا رو بترکونین ها...
راستی من شاید فقط یک ماهه دیگه در خدمتتون باشم...
تقرین اوایل بهمن ماه عازم یه شهر دیگه هستم به مدت چهار سال .....
راستش دیگه در خدمتتون نیستم...
فقط سعی میکنم هر از گاهی جواب کامنتها رو بدم!!!!
پس لطفا تو این یک ماه باقی مونده اینجا رو بترکونید!!!!!!!
هر وقت حوصلتون سر رفت بیاید اینجا ...درخدمتم!!!!!
قبل از رفتنم هم یه گود بای پارتی در همین مکان برگزار میشه....
خب این عکس پایین هم پسر خالمه...ینی عقش(عشق) منه ها...
اسمش علیرضا هس...!!! الان بزرگتر شده این عکس رو چندماه پیش تو آتلیه دختر عمو مامانم گرفتیم!!!
راستش این عکسه رو گذاشتم صفحه اول گوشیم..هی در طول شبانه روز شونصد هزار بار بوسش میکنم....
البته در دقایق اول دوستانی که این عکس رو میبینن باور نمیکنن...و فکر میکنن از این نی نی های اینترنتی هاست....
ولی وقتی عکسای دیگه علیرضا رو نشون میدم...باورشون میشه!!!!
ینی انقد بچه ها اقوام ما خوشکلن هاااااااااااااااا......خب گفتن نداره تو خوشکلی به دخترخالشون شباهت دارن!!!!!خخخخخخ
اینم دوباره همون نی نی هست...با داداشش امیر جووووووون...امیر کلاس چهارم ابتداییه...یه وروجیکه که خدا میدونه...
سر دسته بروبچ فامیله برا شیطنت کردن!!!!!
این پایینی هم دوباره عکس علیرضا هست...درست یه شب قبل از یلدا ازش گرفتم...
این عکس از شاهکارهای خودمه.....میبینید چقد چادر بهش میاد؟؟؟؟؟؟خخخخخخ...
آخی الهی قربونش برم...قند عسله منه...ینی وقتی میبینمش ها....تموم غصه هام یادم میره...
انقد بامزه ست...انگار عروس کوکیه....انقد باحال میخنده...
پشت سرش هم متین..پسر دخترخالمه....ینی یه وروجک به تمام معناست!!!..به اندازه یه کارته باز حرفه ای لگد میپرونه...
ینی نمیشه گفت متین ...وگرنه جونت کف دست خودته!!!!!!!!
راستی عکسا رو کپی نکنید....راضی نیستم...!!!!!!
و اینکه حرف آخر بازم میگم اینجا رو بترکنیدهاااااااااااااااااااااااااااااا.........
یاعلی
مطالب جدید تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.