• وبلاگ : آرام دلـهــا
  • يادداشت : روزه ي غرورم را شيطان چشمانت شکست...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نفيسه 
    اين بي معرفت جان اگه بدوني سرش چه شلوغه
    و حالش قاطي شده
    والله ما رد ميشديم ديديم ايتجا حلوا پخش ميکنن
    گفتيم از قافله عقب نمونيم بيام
    اول فک کرديم حلوا نذريه بعدن فهميديم نه نذري چيه
    يکي مرده دارن حلوا پخش ميکنن
    بعد همونجوري که حلوا تو دهنمون بود داشتيم قورت ميداديم
    يهو از تعجب کرديم
    بهدن دوباره يهو خيلي شيک و مجلسي از مردنش خوشحال شديم و پريديم هوا
    اومدن گفتن چرا خوشحالي
    گفتم خب مرد ديگه مرد...
    گفتن خوشحالي از مردنش
    گفتم آره غم و اندوه که از اين وبلاگ مرد و رفت و بارو بندبلشو بسته
    خيلي خوشحالم

    عجب قوه تخيلي دارم من
    خوشمان آمد
    ميگم گوش شيطون کر حالت خيلي خوبه و ايشالله بهترم ميشه
    جان هر کي دوست داري نگو نه بابا هنو مونده خوب بشم
    اين حرفا رو بيخيال
    خواستن توانستن است
    با خودتم بايد تلقين کني که حالت فوق العادست
    رو حرف من حرف نيار
    بگو خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب

    پاسخ

    اي بابا سرش شلوغ بوده و اينا همش بهانه س...اگه تو واقعا دوستت رو فراموش نکني يه وقتي هم حتما واسه ياد کردنش ميذاري(چشمک)...اينجا به جاي حلوا ...نقل و نبات قسمت ميشه... آي خوردنم داره....!!!!!!!!! باشه هرچي تو بگي ما ميگيم خــــــــــــــــــب ...خب تو هم دعا کن ادامه دار باشه و بتونم تو اين ماجرا پيروز ميدان باشم .... ها ها ها...کلي نقشه تو سرمه بعدا ک عمليش کردم به اطلاعت ميرسونم...راستي قرار شد با ي نفر حرف بزني زدي؟؟؟؟؟؟؟؟