• وبلاگ : آرام دلـهــا
  • يادداشت : خوف و رجا
  • نظرات : 20 خصوصي ، 40 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اول سلام
    چه جالب اصن فکرشو نمي کردم
    بعدم بزرگي خدا که ترس نداره . ميدوني من خودمم اون قسمت که داشتم مي نوشتم دستام خاليه گفتم اي دروغگو تو که دستات پر بار سياهيه . بعدش به خودم گفتم کريميش خيلي بيشتره
    خودمم بين خوف و رجا م اما برام ديگه خوف و رجا معني نميده چون ترس از اون ندارم ترسي که هست ترس از اين که يه روز نباشه کنارم ترس از اين که بدونم دوستم نداره
    ولي اين ذکر الله اکبرش تو اين چند وقته خيلي حالمو خوب ميکرد ببين ميگه بزرگم. بزرگم تو نگاه به بارت نکن تو نگاه به دردت نکن من بزرگم
    ميدوني يه وقتايي يادمون - يادم ميره اين بزرگ بودنش ...
    يه حکاتيه فک کنم تو وبمم نوشتم يادش ميفتم ميگم تو ديگه چه خدايي هستي؟ حکايت يه بت پرستي که داشته بت شو صدا ميکرده هي مي گفته صنمي صنمي بعد تو خواب و بيداري ميگه صمدي صمدي
    بعد صداي لبيک خدا ميرسه ببين خدا رو . نااميد شدن از اين خدا کفر نيست ؟
    فقط بايد باور کنيمش همين
    تا باور من که راه زيادي مونده ........... خيلي زياد ........... خيلي خيلي زياد
    کاش بخواد نزديک شم
    پشت و پناهت خدا

    پاسخ

    سلام بهاره جان ...ممنونم که اومدي...در جواب حرفات حرفي ندارم بگم جز سکووووت...با حرفات دلم تقريبن آروم شد...آره فقط بايد باورش کنيم همين...ايشالا همه ما به باور قلبي خدا برسيم!!! فقط نبايد از مهربوني خدا سواستفاده کنيم!!!..همين..لحظات لبريز عطر خدايي...