چند وقتيست که من بي خبر از حال توام
مثل يک سايــه ي مشکوک به دنبال توام!
خوب من ! بد به دلت راه مده چيزي نيست
من همان نيمه ي آشفته ي هر سال توام!
تـو اگـــر باز کنـــــي پنجره اي سمت دلت
مي توان گفت که من چلـچله ي لال توام!
سالها گوش بـــه فــرمان نگاهت بودم
چند روزيست که بازيچه ي اميال توام،
گله اي نيست کــــه برداري و دورم ريزي
من همان ميوه ي پوسيده ي اقبال توام
مثل يک پوپک سرما زده از بارش برف ـ
سخت محتاج به گرماي پرو بال توام!
زندگي زير سر توست اگر لـــج نکنــــــي
باز هم مال خودت باش خودم مال توام