دل را زشرار عشق سوزاند علي
يک عمر غريب شهر خود ماند علي
وقتي که شکافت فرق او در محراب
گفتند مگر نماز ميخواند علي
لافتي الاعلي ذکرلب پيغمبر است لاسيف الا ذولفقار نجواوذکر منتقم ...
چي گفتم همين الان شد ...
التماس دعا خواهري ...