ااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چراااااااااااااااااااا؟؟؟؟
بابا من تازه ميخواستم الان بيام تعريف کنم!!!بي ذوق هاااااا
من اومده بودم بگم "مارمولکه رفت مشهد وقتي برگشت بهش ميگفتن مش مولک"
يا مثلا خاطره تعريف کنم:"اون روز داشتم ميرفتم کلاس؛يه پرايد جلوم وايساد.پسره گفت خانم خيابون تختي همينه؟گفتم بعله.يه اينجورينيگام کرد و گفت:دروغ نگي؟؟!!!!حالا منو ميگيب زور خنده م رو جمع کردم....اومدم بگم نه،گفتم آرهيارو گفت :ديوونه ست!!!بعد گازشو گرفت رفت..."
بقيه خاطراتم رو هم نميگم!!!اصلا خاطرات من و پرنسس داستاني ميشه واس خودش
ياعلي...