• وبلاگ : آرام دلـهــا
  • يادداشت : من و خداي من...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 67 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5      >
     
    + مينا 
    سلام اولين باره به وبت ميام ادرستم از نوشته جات پيدا كردم نوشته هات خوبه جواب سوالتم:اول مينويسم ارزوي ديدن سرورم مهدي(عج)را رو داشتم ودارم وميخوام جز يارانشون باشم.دوم حلاليت ميخوام ازهمه ي اونايي كه يه وقتي ازم رنجيدن.سوم ميگم مامان واقاجون خيلي دوستتون دارم دلم براتون تنگ ميشه بعد رفتنم غصمو نخورين وبرام گريه نكنين دلم نمي خواد چشاي نازتونو ابري ببينم فقط برام دعا كنين همين وبعدش خداحافظ براي هميشه...
    + فاطمه-مدير وبلاگ 
    سلام....

    اول تشکر ميکنم از همه کساني که يخورده فسفر سوزاندن و سوالم رو جواب دادن....

    دوم تا مدتي کامنتهايي که ربطي به اين سوال نداره رو تاييد نميکنم...

    سوم اينبار جواب کامنت ها رو نميدم چــــــــون


    برداشت آزاد هست.....
    + فاطمه-مدير وبلاگ 
    جواب خودم :

    در اين سه لحظه که به من فرصت دادن.تا سه جمله بنويسم....

    لحظه اول: لحظه اول حاضر نيستم با واقعيت کنار بيام... و با عزرائيل در حال دعوا کردن هستم....

    لحظه دوم: لحظه دوم دارم با عزرائيل چانه زني ميکنم که... نميشه بيشتر از سه جمله بنويسم؟؟...

    لحظه سوم: لحظه سوم هم دارم فکر ميکنم چي بنويسم.....

    اينجوري ميشه که همين فرصت طلايي هم که خدا به من داده ..از دست ميدم....و بازم افسوس ميخورم.....کلا همه ما آدما از فرصت هاي طلايي که در زندگيمون بوجود مياد بهره نميبريم و وقتي به خودمون ميايم که ديگه دير شده و همه فرصت ها از دست رفته!!!.....
    واقعيت تلخه زندگي همينه و ما ازش بي خبريم .....
    پس چه بهتره حالا که فرصت زندگي به ما داده شده ....به خوبي ازش بهره ببريم تا بعدا .... افسوس و اي کاش نگيم....
    هدف من هم از طرح اين سوال همين بود که يخورده بيشتر قدر زمان حال بدونيم ..... افسوس گذشته رو نخوريم ... آينده نگر باشيم امـــــــا
    جلوتر از زمان نباشيم.....

    تنها چيزي که مهمه ..زمانه حال و همين الان الان هست!!

    پس در لحظه زندگي کنيد.....

    و از لحظه لحظه زندگيتون بهره ببريد.....

    وهميشه شــــــــاد زندگي کنيد.......
    + فاطمه-مدير وبلاگ 
    جواب مادر عزيزم :

    اي انيس و مونس شبهاي تارم ياعلي

    اين دم آخر بيا اندر کنارم ياعلي...

    اين دم آخر بيا اندر مزارم ياعلي...

    + فاطمه-مدير وبلاگ 
    جواب دوستم عزيزم نرجس :

    1-روزگار برخلاف آرزوهايم گذشت....
    2-خدا هماني بود که من مي خواستم.کاش من نيز هماني بودم که خدا ميخواست..
    3-در کف دست زمين گوهر ناپيدايي است*
    که رسولان همه از تابش آن خيره شدند*
    پي گوهر باشيد...
    + فاطمه-مدير وبلاگ 
    جواب پدر عزيزم:

    بابام چون کلا آدم شوخ طبعي هس .....از همه با مزه تر جواب داد...

    مکالمه من و بابام براي پرسيدن جواب اين سوال :

    من : بابا يه سوال بپرسم؟؟

    بابام: سخته؟؟

    من: پ.ن.پ آسونه.......

    بابام: خوب اگه سخته بپرس....نيــــــــــس منم بــــــــاهـــــــوش

    من: يه لحظه تصور کن خدايي نکرده.......

    بابام: من جوونم ...نميخام حالا بميرم......

    من: بابا دور از جوووون ......خدا نکنه....من گفتم بعد از 120 سال ديگه....

    بابام: خــــــــب پـــــــس... برو 120 سال ديگه بيا جوابت رو بگير......



    مي نويسم:

    ((چقدر زود دير ميشود.....))

    قدر وقتاتو بدون فرصتا ابرن که ميرن...

    غم و غصه ها ميان فرصت و از ما بگيرن...

    التماس دعــ‌ـ ـا دوست عزيز ..
    + بهادر 

    سلام

    نميدونم چي ميگفتم

    سوال جالبي بود

    مغزم هنگيد

    شايد اولين چيزي که مينوشتم

    1من به اندازه ي تمام ادمهاي روي زمين خدا را دارم

    2سلام زندگي

    3خصوصيه نميگم............

    سلام سلطان مرام...اولن ازراييل نه و عزراييل!ناسلامتي سال کنکورته خواهر!!!دومن...(اينو مجبور شدم بگم چون اولش گفتم اولن)حالا بريم سراغ جواب سوالا:صب کن يه لحظهآهااااااااااااااااااان!!!!يافتوندم...ااولش ي حال و احوال با مستر عزراييل ميکردم بعدم ميگفتم چرا شما اومدين؟؟من خودم ميومدم(با اين حالت)زحمت مردن ما هم افتاد رو دوش شما ببخشيد ترخدا!!!بعد ب کاغذ و قلم دستش اشاره ميکنه و اينجوري ميشه :منم اينجوري ميشم و بالا ميدم:اشهدان لا اله الا الله اشهدان محمدا رسول الله اشهدان عليا ولي الله(آرزومه بگم اشهدامو آخه ميگن اون لحظه از شدت ترس زبون آدم قفل ميشه!!)ممنون از همه که تحملم کردن.(يه جمله)خداجونم شرمندتم بخاطر کوتاهيم در بندگي(دو جمله)بدي ديدين حلال!(سه جمله)...باز مستر عزراييل اينجوري ميشه بعدشم اينجوري ميکنه (يعني بي سواد گفتم فقط سه تا جمله...)جدن ک سوال خوبي بود آدمو قشنگ وادار ب فکر کرد!!!يا علي

    سلام والا هرچي فک ميکنم نميدونم جي بايد بگم اون لحظه
    + مرضيه جون از شيراز 

    سلام فاطمه جون .من خيلي فکر کردم ولي چيز فخيمانه اي به ذهنم نرسيد. همين رو بگم که اولا اگه عزرائيل رو ببينم از ترس غش ميکنم .دوما ميگم برو چند سال ديگه بيا من هنوز جوونم آرزو دارم. سوما ميگم خدايا منو ببخش از اينکه روح پاکت رو در من دميدي ولي من نتونستم پاک نگهش دارم و اونو سياه و کثيف کردم

    سلام عزيزم از وب آقاي جوادزاده پيدات کردم سوالت جالبه

    مخاطب آدم مختلفه ميتوني هر جملشو به يکي بنويسي

    1.خدايا کاش يه کم بيشتر قدرتو ميدونستم کاش کمتر گناه ميکردمو و بيشتر به يادت بودم

    2.بابايي کاش يه کم دير تر از پيشم ميرفتي کاش يه کم ديرتر تنهام ميذاشتي کاش بيشتر پيشم ميموندي(من بابامو تو 10 سالگي از دست دادم)

    3.کاش بودن در کار تو واسم يه رويا نبود.....(مخاطبشو حالا بماند.......!!!!!!)

    احساس ميکنم در اون لحظه آدم چيزي جز کاش نميتونه يگه چون تمام فرصت هاي زندگيش از دست رفته.

    سلام.

    1. خدايا! ببخش اگه گناهي نکرديم که شايسته ي بخشش تو باشه...

    2. خدايا خودت که ميدوني...... خودت هم اون دنيا هوامو داشته باش.

    3. تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم ***** تبسمي کن و جان بين که چون همي سپرم

    سلام تا حالا اين سوال به ذهنم نخورده بود بعداز يک ساعت فکر کردن

    اولين حرف دلم اگه قابل باشم امام زمان ببينم

    بعد ميگم فقط برا يک عموم ببينم برم اون دنيا

    جمله سوم ميگم خدايا تو را به حق اون خواب هايي که برا کربلا ديدم تو جمع ما نوشته جاتي ها هر کي نرفته کربلا بره

       1   2   3   4   5      >