ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ انشتين 

دعات که ميکنم ولي خيلي فرقه بين تنهابودن توخونه بادوربودن ازخونه من يه بارحتي دلم واسه خيابونمون تنگ شده بوداساسي دوساعت گريه کردم خيلي حس عجيبي بودنميخام ته دلتوخالي کنماايشالا که اونقدازمحيط جديدت خوشت ميادکه وخ نميکني گريه کني ...........حالايه دوس دارم همه روميشناسه ازش ميپرسم ميابمش.....واغن که هزارتاادم بااين خصوصيات توخوابگاه هس بعدم ميگه اطلاعات .....فرداميري ديگه؟نري مارويادت بره اجي جونم
پاسخ

انيشتين جان خدا رو شکر من يک بار اين حس رو تجربه کردم و فکر ميکنم اين بار آمادگي بيشتري دارم...امسال يک ماه مامان و بابام رفتن مکه و من شيراز پيش داداشم بودم البته داداشم مجرده ها....سخته.. خيلي سخته وقتي بايد مستقل بشي !!! تازه سخت تر از اون... اين بود که من تو اون يک ماه بايد کارهاي داداشمم انجام ميدادم....خخخخخ.....!!!!! & بابا زهراجون انقد کنجکاو نباش ههه...تو انقد کنجکاوي دوستمو ببيني چقد براي ديدن خودم کنجکاوي هان؟؟؟؟..!!!! آره ايشالا فردا ميرم...کلي هم خستمه ...شما هم حتما فراموش ميکنم....هههههه